الهی! توبهِ تو را دوست دارم ...




یا الهی ... 

هرگاه برای زدودن حجابی بین خودم و خودت ، عزم را جزم کردم 

و بلندی حجاب را دنبال نمودم 

ریشه ای عمیق از آن را در قلب خود یافتم 

تلاش کردم

و با محو هر حجابی ...  حجابی بر خود ساختم 


ای رب من ... 

برای رهایی از دوریِ تو  ، خستگی بر من اثر نکرد 

اما هر گاه خود را به تو نزدیک تر ، حس کردم 

اندکی بعد خود را بعید تر یافتم 

و از هرکه برای قدم گذاشتن در این راه تمنا نمودم 

او را مسبب دوری ِ تو یافتم 


چه روشن است راه رسیدن به تو یا الله! 

اما مردمان گمراه شهر من هر روز در حال فزونی اند


آری ! آیا وقت آن نرسیده است که دلهای مومنان در برابر ذکر خداوند و آنچه از حق نازل کشته خاشع گردد؟!

اما ! الهی ... 

آیا وقت آن نرسیده است که برایم توبه کنی؟

نمیدانم تا کجا باید بیایم و نرسم 

مسبب این نرسیدن های من ...

برای نجات بنده ای گمراه ... لحظه ای رو به من برگرد 

از در [محبت] رو به من برگرد 

به راستی تو از همه مهربان تر هستی 


پ.ن : اللهم عجل لولیک الفرج 

پ.ن : اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک 




نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی







نه مراست قدرت آن که دم زنم از جلال تو یا علی
نه مرا زبان که بیان کنم صفت کمال تو یا علی

شده مات عقل موحدین همه در جمال تو یا علی
چو نیافت غیر تو آگهی ز بیان حال تو یا علی

نبرد به وصف تو ره کسی مگر از مقال تو یا علی
هله ای تجلی عارفان تو چه مطلعی تو چه منظری
هله ای موله عاشقان تو چه شاهدی تو چه دلبری

که ندیده ام به دو دیده ام چو تو گوهری چو تو جوهری
چه در انبیاء چه در اولیاء نه تو را عدیلی و همسری

به کدام کس مثلت زنم که بود مثال تو یا علی

توئی آن که غیر وجود خود به شهود و غیب ندیده ای
همه دیده ای نه چنین بود شه من تو دیده دیده ای

فقرات نفس شکسته ای سبحات وهم دریده ای
ز حدود فصل گذشته ای به صعود وصل رسیده ای


ز فنای ذات به ذات حق بود اتصال تو یا علی




.
.
.
.
.
.

پ.ن : اللهم عجل لولیک الفرج 

پ.ن :  الحمد لله الذي جعلنا من المتمسکین بولایت اميرالمومنين علی بن ابی طالب (ع)


ادامه نوشته

سلام بر رجب ماه ـ علی (ع)



سلام برماه رجب !

سلام بر ماه ـ ماه رجب ...

سلام بر تنها امیر مومنان علے (عـ ) 

و سلام بر امام زنده مومنان 

نمیدانم در کدام مسجد معتکفی 

در مسجد الحرام ؟ یا مسجد رسول الله ؟ 

در مسجد سهله ... ؟ 

چقدر عمق دارد ارتباط شیعیان ـ شما ، با شما در مسجد سهله !

برای آنان که شما را دیدند چه سهل بود این رابطه 

این روز ها برای ما ستاره سهیل شده ای آقا جان ...

به حق عمه جان بطلب مارا یک روز در مسجد سهله ! 

مولا جان ... روز پدر مبارک ... 

دست پدری بر سر ما میکشید در مسجد سهله ؟

یک شب ولی باشد و من باشم ... 

بگویی برایم از گودال کربلا ، در مسجد سهله !

بگویی از غربت حسَین (عجـ ) از غربت خودت ... 

سر به زانوی شما گذارم در مسجد سهله !

حرف های من رشته دراز دارد آقا جان 

ان شاءلله همه را بگویم در مسجد سهله ! ...



پ.ن: اللهم عجل لولیک الفرج ... 


یا من یسمی بالغفور الرحیم ...




این روزها دلم هوای کربلا را دارد 

این روزها خاطرات برام قطار شدند 

خاطراتی که همگی رویا هستند  

و شاید آرزویی باشند برای دیگران 

و شاید آرزویی دست نیافتنی برای خودم! 

این روزها هم هوای سامرا دارد دلم 

هم بقیع و مسجد قبا 

هم مدینه ... هم کربلاء


این روزها نمیدانم به کام دلم روضه بخوانم 

یا به نام دل ارباب ... [ ح س ی ن ]

ارباب ... 

گر ، کلهم نور الواحد ... 

پس ... 

اربابم مهدی این روزها چه عالمی دارد 

این ها امام هستند ، قلبشان آرام است 

اما قلب گنجشک ها سخت در تلاطم است 


ان شاءلله مسجد الحرام باز هم قسمت میشود 

ان شاءلله باب جبرئیل باز هم برامان باز میشود 

اما این بار همسفر ما مهدی باشد 

امام غافله مهدی باشد 

مهدی (عج) ... 


این بار روضه خوان مهدی باشد 

صاحب عزا مهدی باشد 

مکان کربلا باشد 

مهدی (عج) ... 



پ.ن : اللهم عجل لولیک الفرج 

پ.ن : اللهم ارزقنی توفیق شهادت فی سبیلک 



پنجه به گیسوان تو آقا چه میکند؟! ...





بر نیزه تکیه داد و سرش را بلند           زحمت کشید و پلک ترش را بلند کرد


جبریل را تشر زد و فرمود جمع کن        او هم ادب نمود و پرش را بلند کرد 


از لای دست و پای خلایق نگاه کرد       تا تل زینبیه سرش را بلند کرد 


.

.

.


انشالله این شعر رو کامل میکنم ...


آقا برای دست گیری از حرامیان           به روی هر دو دست پسرش را بلند کرد



هوای شهر


این روزها هوای شب عجیب نفس گیر است 

نفس های رها شده جایی برای نفس کشیدن نگذاشتند ...

و این روزها عجیب کسی به یاد مهدی (عج) نیست 

هستند کسانی که صبح را با یاد تو آغاز کنند آقا جان 

اما در این هوا سر در گریبان فرو برده اند 

تا این بیماری که به جان شهر من افتاده بر آنها اثر نکند ... 

امشب در این هوا نفسم گرفت ، چشمانم تار میدید و تعادلم بر هم میخورد 

آری حدیث کساء بر هر درد بی درمان دواست 

و قلب قرآن بر هر قلب مجروحی ...


پ.ن: اللهم عجل لولیک الفرج 



یا فاطمه (س) ...


این روزها فاطمیه تمام شده 

همه مشکی ها رو از تن درآوردن 

اما آتش قلب عشاق تازه زباله گرفته 

همه میسوزند ... 

همه کسانی که برای فاطمه(س) ادب میکنند 

این روزا عجیب میسوزند 

وقتی قلبی برای مادر شکست 

فقط مادر میتواند قلب را آرام کند 

و به راستی که اگر ولادت فاطمه (س) در پیش نبود 

این قلب ها آنقدر میسوخت تا خاکستر شود 

عظیم ترین شهدای مفقود الاثر فاطمیه شهید شدند 

کاش ما هم در این قافله نوشته شویم ...


پ.ن: اللهم عجل لولیک الفرج




شب شهادت حضرت فاطمه(س)




عکس چیزی که در مجالس عزاداری باب شده 

و آن هم ذکر مصیبت های مربوط به بعد از اتفاقات سقیفه و هجوم به خانه امیر المومنین است *

ایام فاطمیه خانه علی (ع) ساکت بود ... 

این روزها همه ایمان داشتند که فاطمه (س) می ماند 

ولی او میدانست که این روزها کم کم بوی رسول الله (ص) خواهد شنید 

کم کم خواهد رفت و کم کم اهل این خانه زمین گیر خواهند شد 

او از پدرش مژده سفر را گرفته بود 


* منظور بنده این نیست که این رفتار و منش غلط است ، بلکه شرح اتفاقات مربوط به آن زمان بود 



ادامه نوشته

این روز ها چقدر دلها سیاه شده ...



-------------------------------------------------------------

می دانی مداومت بر گناه دل را سخت میکند؟

و این را خداوند می گوید 

دلهاى شما سخت گردید 

همانند سنگ یا سخت‏تر از آن

...



ادامه نوشته

بازگشت نویسنده


بسم الله الرحمن الرحیم 


«اللهم صل علي فاطمه و ابيها و بعلها و بنيها بعدد ما أحاط به علمک »



ادامه نوشته

کرامت شهید مفقودالاثر


محمد رضا گفت

 به علت علاقه‌ای که پدر در بین برادران به من دارد

 اگر بیدارش کنم، دیگر نمی‌گذارد من برگردم

تا بیدار نشده بروم، من آثاری از خودم برایش گذاشتم...

ادامه نوشته

مادر شهدای گمنام



کنار مهدیه امام حسن در شهر تهران ۵شهید گمنام مدت هاست که دفن شدن

بعضا که به این هیئت میرم سری به مقبره شهدای مدفون میزنم

شهدایی که همه کم سن و سال هستن ۲۰ ـ ۲۱ ـ ...

ادامه نوشته

جملات قصاری از شهدا و جانبازان

 

شهيد رجب بيگي
از يک سو بايد بمانيم که شهيد آينده شويم و از ديگر سو بايد شهيد شويم تا آينده بماند . هم بايد امروز شهيد شويم تا فردا بماند و هم بايد بمانيم تا فردا شهيد نشود. عجب دردي، چه مي شد امروز شهيد مي شديم تا دوباره فردا شهيد شويم.


 

ادامه نوشته

امروز چگونه شهيد شويم؟


يادداشتهاي يك شهيد زنده 

دستي به شانة چپم خورد. 

وقتي برگشتم،كسي را نديدم. از سمت راست آمده بود و جلويم ايستاده بود. 

چشم در چشم كه شديم، گفت: «حاجي جون نوكرتم!» و تا به خودم جنبيدم، دو طرف صورتم را بوسيده بود و داشت با دو تا دستش سرم را پايين مي‌آورد تا پيشاني‌ام را ببوسد. با دو تا چشم از حدقه در رفته نگاهش مي‌كردم تا بالاخره سرجايش ايستاد. گفتم: «ببخشيد به جا نياوردم!؟»




ادامه نوشته

راز روزهای بارانی و مادر شهید مفقودالاثر


همه مردم از تیرگی آسمان دل‌شان گرفت 

اما

دل مادر شهید مفقودالاثر «عبدالمجید امیدی» در اندیشه‌ دیگری بود،

او برای هزارمین بار با خود اندیشید كه "فرزندش در كجای این گنبد كبود آرام گرفته است ".

ادامه نوشته

وصیتنامه شهید مفقودالاثر حمید رضا ملاحسنی


«بسم رب الشهدا والصدیقین»

"من المؤمنین رجال صدقوا

ماعاهدالله علیه

فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا"

 

ادامه نوشته

خاطرات دختر یک شهید مفقود الاثر

 

 

داغی از دختر شهید 

 آنهم یک شهید مفقود الاثر 

 که حالا بعد از سالها تابوت پدر را برایش آورده اند

با مناجات بر روی تابوت پدر،بدن نحیفش روی زمین افتاد و دیگر هیچ وقت بلند نشد!

ادامه نوشته

شهید مفقودالاثر جعفر صادق كاملى


 

 

نام پدر: على

رشته: مهندسى عمران

تاریخ تولد: 1345
محل تولد: ارومیه
تاریخ شهادت: 65/12/4
محل شهادت: شلمچه
 
ادامه نوشته

معرفی قاتل و زنده کردن مقتول ازمعجزات امام علی (ع)

ميثم تمار گويد: روزى خدمت اميرالمؤمنين عليه السّلام در مسجد جامع كوفه بودم ، اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و ياران حضرت اطراف او حلقه زده بودند، صورت حضرت مانند ماه شب چهارده در ميان ستارگان مى درخشيد.

در اين ميان مردى بلند قامت كه لباس بلندى از خز در بر و عمامه زردى بر سر داشت و دو شمشير بسته بود، وارد مسجد شد و بدون آنكه سلام كند نشست و سخنى نگفت ! همه نگاهها به سوى او خيره شد و توجه مردم را به خود جلب كرد در اين هنگام با زبانى كه در نهايت فصاحت بود چون شمشير برّان فریاد زد .

ادامه نوشته

فرو نشاندن آب فرات

آب فرات فوران كرده بود به گونه ای كه مردم هراسناك شدند. به محضر امیرمؤمنان (ع) رسیدند و از زیادی آب شكوه كردند. امام علی (ع) و دو فرزندش حسن و حسین (ع) سوار بر مركب شدند و حركت كرند تا به آب فرات رسیدند. امام علی (ع) بر لب آب ایستاد در حالی كه آب از دو طرف بالا زده بود .

آنگاه با تازیانه پیامبر (ص) كه در دست داشت بر آب به اندازه ی یك زراع فرو نشست ، ضربه ی دیگری به آب زد و به اندازه ی دو زراع دیگر فرو نشست .

مردم كه این معجزه ی آشكار را از امام (ع) مشاهده كردند عرض كردند:

یا امیرالمؤمنین : آب را بیشتر كاهش ده. حضرت فرمود: من از خداوند خواستم و او آنچه را كه مشاهده كردید عطا فرمود و خوش ندارم كه بنده ی مصری باشم

تسبیح سنگ ریزه ها

 سلمان گوید : عده ای از ما در محضر رسول خدا نشسته بودیم كه علی بن ابیطالب(ع) آمد. پیامبر(ص) مشتی سنگ ریزه به او داد. هنوز آنها در دست علی (ع) قرار نگرفته بودند كه به سخن آمدند و می گفتند : لا اله الا الله ، محمد رسول الله، رضیت بالله ربا و بمحمد نبیا و بعلی بن ابیطالب ولیا ( خدائی جز خدای یگانه نیست، محمد فرستاده ی خداست، راضی شدم كه خداوند پروردگار من و محمد پیامبر علی بن ابیطالب مولی و سرور می باشد.)

آنگاه پیامبر (ص) فرمود: هر كسی از شما كه راضی به خدا و ولایت علی بن ابیطالب باشد از ترس خدا و عقاب او در امان است.

پرده برداری از بهشت و جهنم

عده ای از اصحاب امام علی (ع) به او گفتند : وصی حضرت موسی و عیسی (ع) دلایل معجزات و نشانه هائی را به مردم نشان می دادند. شما نیز اگر معجزاتی به ما نشان دهید قلبهای ما مطمئن می شود . اما علی (ع) فرمود: شما تحمل علوم، دلایل و نشانه ها را ندارید. اما مردم اصرار كردند. سرانجام امام (ع) آنها را بسوی قبرستان حركت داد تا به یك سرزمین خشك و نمكزاری رسیدند. آنگاه آهسته دعا كرد و گفت : پرده ات را كنار زن. ناگهان باغها و نهرها در یك سو و آتش در سوی دیگر جهنم نمایان گشت. عده ای گفتند : سحر، سحر. عده ای معجزه ای حضرت را پذیرفتند و گفتند : پیامبر (ص) فرمود: قبر باغی از باغهای بهشت یا حفره ای از گودیهای جهنم است

توقف زلزله

 فاطمه زهرا (ع) می فرماید: در زمان ابوبكر و عمر زلزله ای پیش آمد كه مردم به وحشت افتادند و به آندو پناه بردند. اما دیدند آنها خود از ترس به امام علی (ع) پناه برده اند. مردم نیز بدنبال آنها به خانه ی آن حضرت رفتند. امام علی(ع) بدون توجه به ترس و وحشت آنها از منزل بیرون آمد و مردم نیز بدنبال او حركت كردند تا به یك بلندی رسیدند. امام علی(ع) بر بلندی نشست و دیگران در اطراف او نشستند و به ساختمانهای شهر كه همچنان مورد زلزله های مكرر قرار می گرفت نگاه می كردند. آنگاه فرمود: گویا شما از آنچه دیده اید هراسناك شده اید؟ جواب دادند : چگونه هول و هراس نداشته باشیم در حالی كه ما تا بحال چنین جیزی ندیده بودیم. سپس امام علی (ع) لبهای خود را حركت داد و بعد از آن دستهای خود را به زمین زد و به آن فرمود : تو را چه شده است؟ آرام شو! و زمین آرام گرفت.

مردم در تعجب فرو رفتند بیش از آنچه از زلزله به تعجب و حیرت فرو رفته بودند. امام (ع) فرمود: شمااز كار من تعجب كردید؟ گفتند : آری . فرمود: من آن كسی هستم كه خداوند فرموده است : «اذا زلزلت زلزالها و اخرجت الارض اتقالها و قال الانسان مالها» ( هنگامی كه زمین به زلزله درآید و اخبار درون خود را آشكار كند، انسان می گوید: زمین را چه شده است. ) من همان انسانی هستم كه در قیامت به زمین می گویم تو را چه شده است .

«یومئذ تحدث اخبارها» (در این روز زمین خبرهای خود را بیان می كند.) برای من اخبارش را بیان

می كند.

نيروى بدنى على (ع )

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

خالد بن وليد، على (ع ) را در زمين هاى خود ديد، جسارتى به حضرت نمود، على (ع ) از اسب پياده شد و خالد را به سمت آسياى حارث بن كلده برد، سپس ميله آهنى سنگ آسيا را در آورد و آن را مانند حلقه اى بر گردن خالد انداخت ، در اين حال ياران و اطرافيان خالد ترسيدند و خالد نيز شروع به قسم دادن على نمود كه مرا رها كن .

على (ع ) او را رها كرد و خالد در حاليكه ميله آهنين مانند حلقه اى اطراف گردنش بود، نزد ابوبكر رفت .

ابوبكر به آهنگران دستور داد كه حلقه آهنين را از اطراف گردن او باز كنند، آنها گفتند: ميله آهنين فقط توسط آتش بريده مى شود و خالد طاقت و توان آتش گداخته را ندارد و مى ميرد. ميله آهنين در گردن خالد بود و مردم با ديدن آن مى خنديدند تا اين كه حضرت از سفر بازگشتند، مردم شفاعت خالد را نمودند، آن حضرت قبول كرده و حلقه آهنين را مثل خمير قطعه قطعه كرد و بر زمين ريخت

يا على ، جبرئيل كجاست ؟

بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ

روايت شده كه حضرت على (ع ) روزى بر منبر كوفه خطبه مى خواند و در ضمن خطبه فرمود: اى مردم از من بپرسيد، قبل از اينكه مرا از دست بدهيد. از راه هاى آسمان ها بپرسيد كه من به آنها داناتر از راه هاى زمين هستم . پس مردى از بين آن جماعت برخاست و گفت : يا اميرالمؤ منين ، جبرئيل الآن كجاست ؟

فرمود: مرا بگذار تا بنگرم . سپس نگاهى به بالا و بر زمين و به راست و چپ نموده ، فرمود: تو جبرئيل هستى . پس جبرئيل از بين آن قوم پرواز كرد و با بالش سقف مسجد را شكافت و مردم تكبير گفتند و عرضه داشتند: يا اميرالمؤ منين ، از كجا دانستى او جبرئيل است ؟

ادامه نوشته

گريه على در مرگ مادر

يك روز على بن ابى طالب گريان نزد پيغمبر (ص ) آمد و مى گفت : *((*انا لله و انا اليه راجعون *))*. رسول خدا (ص ) به او فرمود: اى على چرا گريه مى كنى ؟ عرض كرد: يا رسول اللّه مادرم فاطمه بنت اسد مرد. پيغمبر گريست و فرمود: اگر مادر تو بود، مادر من هم بود اين عمامه مرا با اين پيراهنم برگير و او را در آن كفن كن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بيرونش نبر تا من بيايم كه كار او با من است . پيغمبر پس از ساعتى آمد و جنازه او را برآورد و بر او نمازى خواند كه بر ديگرى نخوانده بود مانند آن را، و چهل تكبير بر او گفت و در قبر او دراز خوابيد بى ناله و حركت ، و على و حسن (ع ) را با خود وارد قبر كرد و چون از كار خود فارغ شد به على و حسن فرمود: از قبر بيرون شدند و خود را بالين فاطمه كشانيد تا بالاى سرش رسيد و فرمود: اى فاطمه من محمد سيد اولاد آدمم و بر خود نبالم اگر منكر و نكير آمدند و از تو پرسيدند:
ادامه نوشته

شفاعت ابوطالب

هنگامى كه ابوطالب پدر بزرگوار على (ع ) (اواخر سال دهم بعثت ) از دنيا رفت ، على (ع ) به حضور پيامبر (ص ) آمد و به او خبر داد.

پيامبر (ص ) از اين خبر، فوق العاده ناراحت شد و اندوهى جانكاه سراسر وجود پيامبر (ص ) را فرا گرفت ، به على (ع ) فرمود: *((*برو امور غسل و حنوط و كفن او را انجام بده ، سپس وقتى كه او را در تابوت گذاشتى ، مرا با خبر كن *))*.

على (ع ) اين دستورات را انجام داد وقتى كه جنازه ابوطالب را در تابوت گذارد، به حضور پيامبر (ص ) آمد و جريان را به عرض رساند.

وقتى كه پيامبر (ص ) كنار جسد ابوطالب آمد و چشمش به تابوت افتاد، سخت متاءثر گرديد و قطرات اشك از چشم هايش سرازير شد، و خطاب به ابوطالب گفت : *((*تو به خوبى صله رحم كردى ، و به جزاى خير نايل شدى ، سرپرستى از كودك يتيم كردى ، و او را بزرگ نمودى و از بزرگ ، حمايت و يارى كردى *))*، سپس به جمعيت حاضر رو كرد و فرمود:

ادامه نوشته

گريه على (ع ) در نينوا

ابن عباس گويد: در سفر صفين خدمت اميرالمؤ منين على (ع ) بودم چون به نينوا در كنار فرات رسيد به آواز بلند فرياد زد: اى پسر عباس اين جا را مى شناسى ؟ گفتم : يا اميرالمؤ منين نه .

فرمود: اگر مانند من اين جا را مى شناختى از آن نمى گذشتى تا چون من گريه كنى و چندان گريست كه ريشش خيس شد و اشك بر سينه اش روان شد و با هم گريه كرديم و مى فرمود: واى واى مرا چه كار با آل ابوسفيان ، چه كار با آل حرب حزب شيطان و اولياى كفر صبر كن اى عبداللّه كه پدرت مى بيند آن چه را تو مى بينى از آنها.

سپس آبى خواست و وضوى نماز گرفت و تا خدا خواست نماز كرد. سپس سخن خود را باز گفت و بعد از نماز و گفتارش چرتى زد و بيدار شد و گفت : يابن عباس

ادامه نوشته

اسلوب علي(ع) شناسي

بررسي تفصيلي اصول روش شناختي تحقيق در شخصيت و مباني نظري و جلوه هاي عملي مولاعلي(ع) کار ساده اي نيست. در اين يادداشت کوتاه درصدد آنيم که به سوي افق هاي ناپيداي کرانه اين موضوع دريچه هايي بگشاييم و به زبان اشاره و از باب نمونه به خطوط اصلي و زمينه هاي ممکن آن پرتوي بيفکنيم. اين بحث در سه محور قابل طرح و بررسي است: مباحث مقدماتي، معرفت رخداد شناسانه و معرفت سبک شناسانه (جوهر شناسانه.)
ادامه نوشته

علی شناسی ....

احمد بن حنبل مى گفت: آن اندازه که براى على (ع) فضایل صحیحه وارد شده براى هیچ یک از صحابه وارد نشده است .6 همو مى گفت: ((ان ابن ابى طالب لایقاس به احد)) .7 از میان این فضایل, روایاتى را مى توان مطرح کرد که کوچکترین تردیدى در درستى آنها وجود ندارد. برخى از این نقلها به قدرى اهمیت دارد که به تنهایى قادر است شخصیتى عظیم از امام را در دیدگان رسول خدا (ص) براى ما ترسیم کند.
ادامه نوشته